همسنگرم كجايي...؟
همسنگرم كجايي...؟
در راه شديد خوابم گرفت ، گوشه اي نزديك دشت عباس توقف كردم ، كمي استراحت كردم .
شخصي به شيشه مي زد!!
بيدار شدم ،از پير مردهاي عشاير بود .
گفت :آقا دنبال من بيا!!
با موتور جلو ميرفت ،من هم به دنبال او ؛ در جاده عين خوش حدود سه كيلومتر جلوتر توقف كرد !
كنار تپه خاكي كوچكي رفت ...
خاكها را كنار زد .
دو شهيد بي نشان آرام در كنار هم خوابيده بودند !!
فهميدم آن خواب بي موقع بي دليل نبوده .
پرسيدم چي شد كه دنبال من آمدي؟
گفت :پشت شيشه ماشين را خواندم...
همسنگرم كجايي...؟
شهيد بزرگوار رضا آقاجاني تلابني فرزند مهدي ( تلابنك )
فرازي از وصيت شهيد آقاجاني ( درباره ي ضرورت رفتن به جبهه ):
به گفته ي روح ا... ( امام خميني ) همه چيزها را بايد موقتاً رها كرد و به ياري دين خدا شتافت و به جنايتكاران فهماند كه اسلام ما قدرت دارد و اسلام ما طرفداراني دارد كه هر موقع احساس كنند كه وجود آنها در هر كجا لازم است ، حضور دارند ...